- جان افشاندن
- مردن جان دادن
معنی جان افشاندن - جستجوی لغت در جدول جو
- جان افشاندن
- جان فشانی کردن، جان دادن، مردن
جان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، جان فشاندن
- جان افشاندن ((اَ دَ))
- مردن، جان دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جان خود را فدا کردن جان در راه کسی دادن
جان فشانی کردن، جان دادن، مردن، جان افشاندن
جان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، فداکاری کردن برای کسی،برای مثال گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد / جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم (سعدی۲ - ۵۱۹)
جان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، فداکاری کردن برای کسی،
سیاحت کردن سفر کردن جلای وطن کردن، ترک کردن اعراض کردن
کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن
کنایه از اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی
به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن،برای مثال در حسرت آنم که سر و مال به یک بار / در دامنش افشانم و دامن نفشاند (سعدی۲ - ۴۱۵) ، دامن مفشان از من خاکی که پس از من / زاین در نتواند که برد باد غبارم (حافظ - ۶۵۶)
کنایه از اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی
به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن،
جان فشانی، برای مثال سعدیا هرکه ندارد سر جان افشانی / مرد آن نیست که در حلقۀ عشاق آید (سعدی۲ - ۴۴۷)